کد مطلب:327963 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:385

معنای لغوی فیء
در لغت معانی گوناگونی برای «فیء» و كلمات هم خانواده اش ذكر شده است(1). كه برخی از آنها بدین قرار است: آفتابی كه سایه گردد، «فیء» نامیده می شود و جمع آن «أَفیاء» و «فیوُء» است. به معنی غنیمت و خراج و دسته ای از پرندگان هم آمده است. دلیل این كه در برخی از موارد بر «ظلّ» فیء گفته می شود، این است كه از طرفی به طرف دیگر برمی گردد (مثلا در هنگام صبح در طرفی است و بعد از زوال در طرف دیگر).



به غنیمتی هم كه بدون رنج به دست آید، «فیء» گفته می شود; كه در این صورت آن را غنیمت بارده می گویند. «فیء» در اصل، به معنی برگشتن است. و بعضی آن را به برگشتن به حالت نیكو مقیّد ساخته اند و آیه شریفه

«فَإن فاءَت فَأَصْلِحُوا بینَهُما(1)»

را به همین معنی تفسیر نموده اند.



در حدیث، فیء بر خویشاوند ذكر شده; و آن بدین معنی است كه به وی توجّه كنی و نیكی نمایی. و «تَفَیُّوء» به معنی نقل مكان دادن به سایه است. «یَتفَیَّؤُا ظلاله(2)» كه در قرآن كریم است، به معنی برگشتن سایه پس از زوال است. تَفَیُّوء زن نسبت به شوهر، به معنی برگشت و توجّه او به شوهر است.



از معانی مختلفی كه دراین جا برای «فیء» ذكر شد، به وضوح بر می آید معنی اصلی «فیء» رجوع و برگشت نمودن است و سایر معانی از متفرّعاتِ همین معنی است و در مصادیقی متناسب با همین معنی به كار رفته است.



در روایات عدیدی آمده است كه زمین و دنیا در اصل به خدا و پیامبر و جانشینانش تعلّق دارد(3). پس زمین هایی را كه كفّار تملّك نموده اند، غصب شده تلقّی می گردد; بنابراین آنچه را مسلمانان ـ چه با قهر و غلبه و چه با صلح ـ از تصرّف كفار خارج سازند، این عنوان را پیدا می كند كه به پیامبر یا وصی اش برگشت داده شده است. در برخی از روایات به این معنی اشاره شده است(1).



با توجّه به این بیان، مناسبت و ارتباط بین معنی لغوی و اصطلاحی «فیء» روشن می شود. امّا بنا به قول بعضی از فقهای اهل سنت همچون شافعی سرزمین هایی كه به دست مجاهدان آزاد گردد، تماماً اعمّ از منقول و غیرمنقول (اراضی) بر ایشان تقسیم می شود(2).



بنا بر قول ابی حنیفه، امام مخیّر است آنها را به مجاهدان بدهد، یا این كه در شمار املاك عمومی مسلمانان در آورد(3).



امّا فقهای امامیّه و جمع كثیری از اهل سنّت براین عقیده اند كه اراضی مفتوح العنوه در تمام اعصار از آنِ تمام مسلمانان است و مجاهدان را در آن حقّی نیست(4). و اگر زمینی بدون جنگ و خونریزی به تصرّف مسلمانان درآید، به اعتقاد شیعه از آنِ امام معصوم و به اعتقاد اهل سنّت از اموال عمومی است(5).



از روایاتی كه دلالت دارد بر این كه دنیا و آنچه در آن است، مِلك رسول خدا و جانشینان معصومش می باشد، چنین برمی آید كه حال مردم نسبت به مالكیّت زمین هایی كه در تصرّف دارند، در مقایسه با مالكیّت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اوصیایش، به مثابه حال بنده ای است كه مولایش بهوی مالی را بخشیده و اجازه داده است از آن مال بهره مند شود و در آن تصرّف نماید; در این صورت می توان تصوّر كرد كه از جهتی آن عبد، مالك مالی است كه مولا در اختیارش قرار داده و از طرف دیگر عُلقه ملكیّت مولا از آنچه تحت تصرّف عبد واقع شده، منقطع نگشته است; زیرا مال عبد از خود عبد بالاتر نیست; و چنان كه معلوم است خود عبد از آنِ مولا است، تا چه رسد به اموالی كه مولایش به او بخشیده است(1).



به سخن دیگر مالكیّت مردم درطول مالكیّت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اوصیایش قرار دارد، نه در عرض آن.

1 . لسان العرب; قاموس اللغه (ماده فيء): الفيءُ ماكان شمساً فينسخه الظلّ. ج: افياء وفيوء، والغنيمة والخراج: أو القطعة من الطيرو قديُسَمّي الظلّ فيئاً لرجوعه من جانب إلي جانب، و الفيء ايضاً الغنيمةُ و قَيَّدَها بعضهم بالتي لاتلحقها مشقة فتكون باردة كالظّل ... و اصل الفيء الرجوع و قيدّه بعضهم بالرجوع إلي حالة حسنة و به فسّر قوله تعالي: «فإن فاءَت فأصلحوا بينهما» و منه قيل للظّل الذي يكون بعدالزوال «لفيء» لأنه يرجع من جانب الغرب إلي جانب الشرق. و في الحديث: «الفيء علي ذي الرحم» أي العطف عليه والرجوع عليه بالبرّ. التفيُّؤ، التقلّب إلي الظلّ. و في التنزيل العزيز «يتفيّؤُ ظلاله» رجوع الظل بعد انتصاف النهّار. تفيّأت المرأة لزوجها تثنّت ... .

1 . حجرات (49) آيه 9.



2 . نحل (16) آيه 48.



3 . عن الباقر(عليه السلام) قال: «قال رسول الله: خلق الله تعالي آدم و أقطعه الدنيا قطيعة فما كان لآدم فلرسول اللّه و ماكان لرسول اللّه فهو للأئمة من آل محمد(صلي الله عليه وآله)». در خبري كه ابوسيّار از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده، چنين آمده است: يا أبا سيار! الأرض كلّها لنا... . و نيز ابوخالدكابلي از امام باقر(عليه السلام) روايت كرده است: وجدنا في كتاب علي(عليه السلام): «إنّ الأرض لِلّه يورثها من يشاء من عباده و العاقبةُ للمتّقين». أنا و أهل بيتي أُورِثنا الأرض و نحن المتّقون والأرض كلّها لنا ....



روايات در اين باره فراوان است. ما اين احاديث را از اول كتاب خمس جواهر الكلام و مصباح الفقيه نقل نموديم; همچنين ر.ك: فيض، الوافي، ج 3، ص 38.

1 . در روايتي كه از حضرت علي(عليه السلام) نقل شده، چنين آمده است: ... حتّي بعث اللّه رسولَهُ محمداً فرجَعَ لَهُ و لأَوصيائه، فما كانوا غَصَبوا عليه أخذوا منهم بالسّيف. فصار ذلك ممّا افاءَ اللّهُ به. أي ممّا أرجعه اللّه إليه: وسائل الشيعه، كتاب الزكاةوالخمس، ج6، ص371.



2 . الاحكام السلطانية، ص 137; تفسير قرطبي، ذيل آيه خمس.



3 . الاحكام السلطانية، ص 137; شرح فتح القدير، ج4، ص303 و زمين در فقه اسلامي، ج 1، ص 136.



4 . السرخسي، المبسوط كتاب السير، ج 10، ص 16; ابن قدامه، المغني، ج 10، ص 610; شيخ مرتضي انصاري، المتاجر، ص 162; الروضة البهية، ج 1، ص 260; ابويوسف، الخراج، ص 24; شعراني، شرح تبصرة المتعلمين، ج 1، ص 217.



5 . مصباح الفقيه، ص 151، ج 3; الروضة البهية، ج 1، ص 185; زمين در فقه اسلامي، ج 1، ص 136; الاحكام السلطانية، ص 138.

1 . مصباح الفقيه، ج3، ص108.